فلسفه و تئوریزه کردن مدارا
تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۰۳۷۵۹
به گزارش مبلغ عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران در این نشست یکی از علل زیست غیراخلاقی بسیاری از انسان ها را کوچک بودن جهان فکری این افراد دانست و گفت: همین باعث می شود که مفاهیم بلند اخلاقی چون ایثار و از خودگذشتگی؛ در جهان این افراد امکان وجود و حضور پیدا نکند.
حجت الاسلام سیداحمدغفاری اظهارکرد: اما فلسفه، ذهن و روان انسان را متوجه اموری برتر از غرایز می کند و او را با جهانی اخلاقی تر و بزرگ تر مواجه می کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
غفاری ادامه داد: جامعه ما امروز به شدت نیازمند توجه جدی به اخلاق و مدارا و درک دیگر انسان هاست و فلسفه می تواند مفاهیمی چون مدارا و درک دیگری را تئوریزه کند.
هر رفتاری که مطلوب انسان باشد می تواند رفتار اخلاقی محسوب شود
سرپرست مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نیز در این همایش گفت: در این رابطه ما سه نظریه داریم. در نظریه اول یک رابطه علی بین رفتار و غایت مترتب بر آن رفتار وجود دارد.
حجت الاسلام عسکر دیرباز افزود: در نظریه دوم باید تمرکز روی رابطه بین فاعل و فعل مستقر شود نه بین فعل و غایت او. لذا هر رفتاری که مطلوب انسان باشد با یک قیودی می تواند رفتار اخلاقی محسوب شود.
استاد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه قم اظهار کرد: اما نظریه سوم جمع این دو نظریه و رابطه فاعل با رفتار است که این ناشی از رابطه ای است که بین رفتار و غایت آن دیده می شود و آنها را با هم جمع می کند.
او ادامه داد: اگر ما انسان ها روابطمان را بر اساس نقشی که برعهده مان گذاشته شده تنظیم کنیم و هر کس در روابط خود با دیگران به منزلت دیگری توجه کند و به دیگری هم میدان دهد تا او هم نقش خود را ایفا کند، این مبنای تحسین و اخلاق پسندیده خواهد شد.
عسکر گفت: این فضیلت ناشی از رابطه ای است که ما انسان ها با خدای متعال داریم و در مقابل رحمت و لطف بیکران خدا نسبت به ما، او را پرستش می کنیم و بندگی او را می کنیم.
عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: اگر ارتباط ما با دیگران به گونه ای باشد که دیگران را هم به لحاظ اخلاقی و انسانی به رسمیت بشناسیم این می تواند منشا مسوولیت اجتماعی و اخلاقی باشد.
عسکر گفت: اما اگر خدایی ناکرده بخواهیم انسان های دیگر را استثمار کنیم آن تناسب وجودی را به هم زده ایم و کاری غیر اخلاقی انجام داده ایم.
بعد اصلی انسان الهی است
غلامرضا اعوانی استاد فلسفه سخنران بعدی این جلسه با بیان این که در حقیقت انسان، نمی شود از اخلاق انسان صرف نظر کرد گفت: انسان ابعادی دارد اما بعد اصلی او الهی است. اسما و صفات الهی همه در انسان وجود دارد.
او افزود: اخلاق بدون توجه به مبادی هستی معنا ندارد. حکمت تولد ثانی است و آمده است: کسی وارد ملکوت نمی شود مگر اینکه دوبار زنده شده باشد. از نظر سقراط هم حکمت فن مامایی است.
اعوانی گفت: حکمت باز تعریف پرسش های نخستین است. سوالاتی از قبیل اینکه انسان چرا در این دنیاست و سعادت و شقاوت او چیست. سقراط پس از محکوم شدن به مرگ می گوید زندگی بدون وارسی و تحقیق شایسته نیست.
او ادامه داد: ما بیخود به دنیا نیامده ایم. وجود انسان بسیار ذی قیمت است. فلسفه هم یک انتباه و بیداری است. موضوع فلسفه از نظر سقراط خودشناسی است. در معبد دلفی ندایی به او گفت که ای انسان خود را بشناس.
یکی از اسمایی که مشترک بین انسان و خداست، صفت اختیار است
اعوانی با بیان اینکه اخلاق مبتنی بر فضیلت و اختیار است گفت: یکی از اسمایی که مشترک بین انسان و خداست، صفت اختیار است و حتی فرشتگان نیز چنین اختیاری ندارند. فضیلت بدون اختیار، امکان ندارد. لااکراه فی الدین هم اشاره به اختیار انسان دارد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه افلاطون همه فضایل را وجوهی از یک فضیلت می داند گفت: قرآن هم همه فضایل را در تقوا می داند. اخلاق نبوی هم مبتنی بر حکمت و موعظه و جدال احسن است. جدال غیر احسن در دین حرام است چون دشمنی می آورد و اساس هستی محبت است.
اعوانی ادامه داد: خداوند بندگانش را هزار بیشتر از مادر دوست دارد. روح ما چطور جسم ما را گرفته است، روح عالم هم همین طور عالم هستی را گرفته است. روح عالم، الهی است و محبت دارد.
6565
کد خبر 1701316منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۰۳۷۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه جایگاه بینظیری دارد
ایسنا/اصفهان عضو هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان با بیان اینکه پایههای قوی و ریشهدار تفکر فلسفی، پیش از دوران صفویه و از مکتبی است که باید آن را «مکتب فلسفی متقدمین اصفهان» نامید، گفت: در مکتب فلسفی اصفهان، فقه و فلسفه و حکمت یکجا جمع شد و میتوان به آن عنوان رویکرد فلسفیِ جامع داد.فیلسوفان ما همواره آرزو داشتند تا دین و فلسفه را یکی بدانند که در همین اصفهان و با اندیشههای میرداماد محقق شد.
علی کرباسیزاده اصفهانی، در ابتدای نشست علمی «مکتب فلسفی اصفهان» که امروز شنبه (۹ اردیبهشتماه)، و به مناسبت نکوداشت هفته فرهنگی اصفهان در محل دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: مکتب فلسفی اصفهان اصطلاحی است که جای خالی آن دیده میشد و خوشبختانه امروزه جایگاه خود را یافته است. وقتی در یک دیاری تعدادی فیلسوف در حد میرداماد و میرفندرسکی ظهور میکنند و باعث رونق علم در مدارس و حتی خیابانها و در واقع بین مردم میشوند، از رشد و توسعه بسیار و در خور تأمل فلسفه در اصفهان حکایت دارد که ما از آن با عنوان مکتب فلسفی اصفهان یاد میکنیم.
عضو هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان ادامه داد: نمیتوان انکار کرد که جریانی قوی در دوران صفویه شکل گرفت. با اینحال نباید ظهور و ریشه مکتب فلسفی اصفهان را به این دوران نسبت داد. از مدتها پیشتر و از قرون سوم و چهارم فلسفه در اصفهان پا گرفت.
این مدرس فلسفه شهرمان افزود: خیلیها نمیدانند که ابنسینا در اصفهانِ ما زیسته و چه فعالیت گستردهای در فلسفه داشته است. یکی از پایههای فلسفی شهر را همین ابنسینای مشائی شکل داد. گروههای فکری بسیار دیگری نیز مانند اسماعیلیان قبل از صفویه در این شهر بودند.
این فلسفهدان تأکید کرد: ما پیش از صفویه ابنمسکویه را داشتیم که فیلسوفی بینظیر بود و شخصیتی جهانی دارد. ابنمسکویه در اصفهان زیست و تعالی یافت و درگذشت. اما متأسفانه امروزه مقبره او مهجور است و شهرداری اصفهان به آن توجه جدی نمیکند.
کرباسیزاده با اشاره به این نکته که ما در تاریخ اصفهان میتوانیم از اصطلاحی به نام «مکتب فلسفی متقدم» استفاده کنیم، تصریح کرد: پایههای قوی و ریشهدار تفکر فلسفی را از پیش از دوران صفویه و با عنایت به شخصیتهایی که اشاره کردم و البته باز هم میتوان نام برد، مکتبی است که باید آن را «مکتب فلسفی متقدمین اصفهان» نامید. اگر فلسفه ابنسینا را که در اصفهان تعالی یافت و بر روی فلسفه کار کرد، از اسلام حذف کنیم دیگر فلسفه ما حرفی برای گفتن ندارد و تهی میشود. ابنسینا مؤسس مکتب فلسفی متقدم ما است.
این پژوهشگر در ادامه و با نظر به همان فیلسوفان قبل از صفویه بیان کرد: حتی خیام که از نیشابور به اصفهان آمد و مدتها در این شهر زیست، فقط شاعر و منجم نبود، بلکه فیلسوفی بینظیر هم محسوب میشد. اندیشههای فلسفی او در همین اصفهان و مکتب فلسفی متقدم بالیده شد.
برآمدن فلسفه اصفهان از متون روایی
این پژوهنده فلسفه سپس یادآور شد: ریشههای اصفهان در علوم عقلی چنان است که کسانی همچون شیخ محمود اصفهانی صاحب «شرح قدیم» را داریم. خاندان ابنترکه نیز از خانوادههای مهم فلسفهدان در اصفهان بودند. حتی فلاسفهای هستند که دورههای کاملی از فلسفه را نوشتهاند و ما در تحقیقات نو به شناساییشان در شهر اصفهان موفق شدهایم.
وی گفت: کمرهای اصفهانی نیز از فیلسوفان بزرگ است که اصطلاح «حکمت متعالیه» را حتی قبل از میرداماد به کار گرفت. با این پیشنه قوی جالب است که مکتب فلسفی اصفهان در اصفهان شکل گرفت و مذهب اهل سنت در آن ریشهدار بود. خاک و جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه نکتهها و جایگاهی بینظیر دارد. حتی دوران ساسانیان و بیش از ۲۰۰۰ سال پیش نیز اسنادی در خصوص فلسفه در این شهر یافت شده است. اصفهان دیاری بینظیر در فلسفه است که بیشتر تاریخش را هم غیراصفهانیها نوشته و تأیید کردهاند.
این پژوهشگر و محقق تاریخ مکتب فلسفی اصفهان در ادامه، حوزههای علمیه اصفهان و دیگر نقاط جهان اسلام را مقایسه و توصیف کرد: برترین دیدگاههای فلسفی و قویترین فلاسفه جهان اسلام در اصفهان ظهور و رشد کردند. علوم عقلی و نقلی در اصفهان مسالمتآمیز پیش رفتند و کاملکننده یکدیگر هستند.
او به کاربرد مکتب درباره فلسفه اصفهان هم نگاه کرد و توضیح داد: وقتی میگوییم مکتب فلسفی اصفهان، مقصود مجموعهای از نگرشها، دیدگاهها، کنشها و... است که در آثار هنرمندان و فلاسفه و اهل علم اصفهان ظهور و بروز یافته است. نقطه مشترکی وجود دارد که در تأملات فلسفی تمامی آنان یافتنی است. برآمدن فلسفه اصفهان از متون روایی همان نقطه و فصل مشترک به شمار میآید که نباید آن را دستکم گرفت.
کرباسیزاده در ادامه توضیحاتش دربارۀ مکتب فلسفی اصفهان خاطرنشان کرد: آثار نوشتهشده در مکتب فلسفی اصفهان بهاندازه آثار نوشتهشده در همه نقاط ایران است که بسیار درخور تأمل به حساب میآید. دوسوم حواشی و تعلیقات نگاشته شده بر فلسفه ابنسینا که در تاریخ علم مطرح است به اصفهان تعلق دارد.
این متخصص فلسفه ایران و اسلام اظهار کرد: فیلسوفان اصفهانی نکتههای نغز و نابی را از روایتهای اسلامی استخراج کردند و بسط دادند که اقدامی شایان توجه است. از طرفی، تعارضهایی در بحثهای فلسفی این شهر شکل گرفت که نشاندهنده پویایی و گستردگی بحثهای فلسفی در این دیار است. فلاسفه اصفهان با مهارت تمام به این تعارضات و در دوران صفویه پاسخ دادند.
این پژوهشگر و مدرس فلسفه گفت: ما مدارس مختلفی داشتیم که اختلافاتی بینشان بود و هرکدام در شاخهای رشد کردند. این تنوع فکری و فلسفی نیز در شهر اصفهان درخور اعتناست. شیخ بهایی یکی از شخصیتهای همین دوران صفوی است که در فلسفه درخشید.
او سپس به فعالیت فلسفی شاهان صفوی اشاره و بیان کرد: در فلسفه این عصر نیاز به متون شیعی داشتیم و شاهان صفوی نیز همسو با این نیاز از فلاسفه جهان اسلام دعوت کردند. این را هم باید در نظر داشت که اصفهان فقط صاحب یک مکتب فلسفی نبود، بلکه مکتبی جداگانه در فقه و فقهات نیز داشت. این فقه سرتاسر با معنویت و حکمت سرشته است.
عضو هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان اظهار کرد: در اصفهان هرگز رویکرد اخباری افراطی شکل نگرفت و بین اندیشمندان آن راه نیافت. این مسئله را مدیون مکتب قوی فلسفی اصفهان هستیم. بزرگترین عالمان رجالی نیز در اصفهان ظهور کردند. تمام کتب حدیثی در اصفهان نوشته شده است که پشتوانه این رونق نیز حکومت صفویان بود.
این محقق فلسفه و دین خاطرنشان کرد: شاهان صفوی مروج تفکر عقلی، فلسفه و فرهنگ بودند و خدمات مهمی در این مسیر داشتند. امیدوارم این میراث را قدر بدانیم و از آن پاسداری کنیم. میرفندرسکی، اولین فیلسوف تطبیقی، در همین مملکت صفوی ظهور کرد. این بُعد از زندگی او در جهان اسلام دارای اهمیت بسیاری است. اما چنین مسائلی متأسفانه امروزه دستکم گرفته میشود.
تحقق آرزوی اتحاد دین و فلسفه در اصفهان
کرباسیزاده در پاسخ به این سؤال خبرنگار ایسنا که «سرنوشت مکتب فلسفی اصفهان پس از صفویان چه شد و آیا این رونقی که فرمودید در دورههای دیگر و حتی عصر ما وجود دارد یا خیر؟» گفت: در این نشست تا دوران صفویه بحث شد، اما در دوران پس از آن نیز نشانههای رونق فلسفه در اصفهان بسیار است. در اینجا دوران قاجار و آخوند ملاعلی نوری را مثال میزنم که در اصفهان از ۲۳سالگی و حدود ۷۰ سال تدریس کرد، شمار شاگردانی که تربیت کرد بسیار زیاد است، در دوران فتحعلیشاه شهرت فراوانی یافت و این شاه نیز او را به تهران دعوت کرد تا مدرس مدرسه تازهتأسیس فتحعلیشاه قاجار در مرکز شود.
او در ادامۀ پاسخ خود چنین گفت: این روحانی پاسخ میدهد که من در بین شاگردانم فقط ۴۰۰ مجتهد دارم که نمیتوانم ترکشان کنم و باید اصفهان بمانم. فتحعلیشاه از او میخواهد که یکی از شاگردانش را بهجای خودش به تهران بفرستد. بنابراین، نوری هم ملا زنوزی از نامدارترین شاگردان خود را راهی تهران، پایتخت ایران میکند. از ورود زنوزی به تهران است که مکتب فلسفی این شهر شکل میگیرد. این مکتب فلسفی در ادامه به سبزوار و عتبات و قم هم راه پیدا میکند و هنوز نشانههای پویایی و آثارش را میبینیم.
این مدرس دانشگاه اضافه کرد: اینکه ما الآن مکتب فلسفی اصفهان در شهرمان داریم، سؤالی نیست که بتوان به آسانی پاسخ گفت. در حال حاضر، فلسفه اسلامی ما وضعیتی بسیار پیچیده دارد و اختلافات زیادی در آن ظهور کرده است. اگر بخواهیم بگوییم امروز هم مکتب فلسفی اصفهان بهطور مشخص فعال است یا خیر به بحثها و بررسیهای گستردهتری نیاز دارد، زیرا فلسفه در ایران امروز قلمرو جدیدی یافته است.
انتهای پیام